فیک کور پارت۴۵

ار ام یهو از پشت سر شوگا میاد و سعی میکنه که شوگارو خفه کنه و دستشو از پشت دور گردن شوگا حلقه میکنه و فشار میده.
ار ام:ببخشید ولی یا من باید زنده باشم یا تو.
شوگا:پس خداحافظ.
و یهو شوگا به ار ام شلیک میکنه.
ار ام:آها..آه... .
و ار ام با لباس خونی در حال افتادن بود که دست شوگارو میگره وشوگا هم دستشو از دست ار ام جدا میکنه و میره.
شوگا برمیگرده توی ماشین و سریعتر از همیشه به سمت مخفیگاه میره.
مخفیگاه.
جین:شوگا...چیشده؟چرا؟چرا؟لباسات خونیه؟!ار ام کجاست؟پولا چیشد؟
شوگا:پلیسا... .
وی:پلیسا چی؟
شوگا با حالت نفس،نفس زنان میگه:پلیسا یهو مارو توی ماشین سر پیچ دیدن و دنبالمون کردن،برای اینکه گممون کنن پیاده شدیمو رفتیم توی یه ساختمون نیمه کاره و جدا شدیم،در حال فرار بودم که صدای تیر از دم پله ها شنیدم رفتم دیدم ار ام تیر خورده و پولا هم نیست رفتم بهش کمک کنم که لباسام خونی شد و اونم... .
وی:تموم کرد!(با لحن سرد و نگرانی.)
جین:نه...نه نمیشه!
جیمین:همش کاره ا/ت اگر زودتر رضایت میداید این دخترو میکشتم الان این طوری نمیشد.
جین:تو خفه شو هر پی میکشیم از تو اون ا/ته کوفتیه!(با داد.)
وی:همتون ساکت شید!
شوگا:اینا مهم نیست این مهمه که الان باید بگردیم دنبال پولا و ا/ت.
جیمین:ا/تو بسپارید به من کسی دخالت نکنه.
وی:باشه...باشه منم رضایت میدم.
جیمین:من میرم.
جین:کجا!
جیمین:پیش ا/ت.
شوگا:ماهم میریم به یه بانک دیگه برای
ماموریت.
جین:مادره با بچش سر محل قرار اماده کنید.

لایک$
#فیک_بی_تی_اس #فیک

melina_rz7_2
دیدگاه ها (۰)

ادیت

میخوام

ببخشید امروز کم فعال بودم چون امروز رفتم شمال😃و به دلیل اینک...

خبر فورییییی

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

☕️هفت رو تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 3

☕️هفت روز تا تبدیل شدن به استاد قهوه☕️پارت 20

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط